شروعی با عطر و بوی عشق

تجربه هایی از جنس دغدغه ازدواج و رسیدن به آن

شروعی با عطر و بوی عشق

تجربه هایی از جنس دغدغه ازدواج و رسیدن به آن

شروعی با عطر و بوی عشق

از در که وارد شد
چشمانم را
لحظه ای
بالا آوردم
دیدم...
او را...
و دیگر هیچگاه نتوانستم در دلم
مهری را که بر آن نشسته بود
از یاد ببرم...
آری ...
سه هفته بعد ...
با مهریه ی
۱۴ سکه
و
یک سفر کربلا و حج عمره...
عید غدیر....
زیر پرچم با محبت آقا امام رضا جانم(علیه السلام)....
در حرم امن او...
عقدمان را خواندند..
گفتم:...
بَله
ساعت هفت و سی دقیقه صبح...
ما با هم همسفری شدیم...
تا اهدافمان را ان شاءالله
در راه
بندگی او قرار دهیم....
تا .......

راهی دراز
در پیش داریم
برای ساخته شدن
صیقل خوردن
و
عبد شدن
در راه او...
ان شاءالله تعالی

آخرین نظرات

۲ مطلب با موضوع «زندگی جدید در خانم جدید» ثبت شده است

بسم الله النور

 

چهارشنبه بود همسرم گفتند فردا وسایل و جهیزیه را بیارید
من فکر میکردم قرار است هفته بعد بریم چون همسرم گفته  بودن صاحبخانه کارای عقد مانده خانه را انجام دهد بعد برویم
خلاصه ما تماس گرفتیم به باربر و پنجشنبه آمدند جهیزیه را بردند ما خودمان هم فکر کنم همان روز بعدازظهر رفتیم
هفدهم ماه رمضان امسال بود که من همراه پدر و مادرم وارد خانه شدیم همسرم هم از قبل آنجا بودند
هیچی اولش کمی به هم نگاه کردیم و بعد هم به آن همه کار و دیدیم باید شروع کرد
به شوق چیدن تک تک جهیزیه ای که برای خرید هر کدامشان خاطراتم یک به یک مرور میشد ، تمیزکاری را شروع کردیم
همسرم که به خاطر کارشان دو سه روز زودتر آمده بودند تقریبا خانه را تمیز کرده بودند و بیشتر ، چیدن وسایل مانده بود
من رفتم و کابینت ها را تمیز کرده و چیدم
در کابینت هارا که باز کردم واای زنگ زده بود و خلاصه گفتم "فاطمه تو که به تمیز کردن وسایل و مکان های به هم ریخته و شلوغ علاقه داری شروع کن و تغییر رو نشون بده"
همین شد که شروع کردم و تمام کابینتها را تمیز ، و دور تا دور دیواره ها و داخل کابینتها را برچسب و رو کابینتی زدم
و وقتی ظرف و ظروف را چیدم خیلی خوب شد
بابام و همسرم هم فرش را انداختند و مبل ها و کمد ها را گذاشتند
مامانم هم مثل من کارهای آشپزخانه را انجام میداد  و به بابام کمک میکردم برادرم علی هم که عاشق پیچ و آچار است برای خودش میرفت و تعمیر میکرد
خواهرم هم وسایل را از کارتونها در می آورد
خلاصه هر کس کاری میکرد و تا اینکه
تقریبا خانه ی من و همسرم تکمیل شد و من خیلی لذت بردم
آن لحظه فکر میکردم چقدر برای این لحظات در دوران مجردی انتظار کشیدم و خداوند این لحظه را قسمتم کرد و اکنون مرحله ی جدیدی در انتظار من است
هم سخت و هم زیبا.....
و زندگی من از شنبه نوزدهم ماه رمضان آغاز شد

-------------------------------------

میلاد با سعادت امام هادی علیه السلام و پیشاپیش بزرگترین عید شیعیان غدیر خم بر شما مبارک باد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۴۳

بسم الله النور

این سلاممم از جنس خوشحالی خبری است که به تازگی شنیدم و آن خبر داشتن فرزند از رفیقی که خیلی فرزند دوست دارد

که من را هم بینهایت خوشحال کرد

خب باید بگویم از این دو ماه و دوازده روزی که گذشت از خانه جدید و شهر جدید و زندگی جدید...

در پست های بعد از اول خدمتتان میگویم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۴۱