دلانه
بسم الله النور
نکند همه ی اینها مثل یک خواب باشد
خواب شیرینی که هیچ وقت مزه اش از زیر زبانم بیرون نرود اما تلخی پایانش تا ابد دروجودم بماند (البته تلخی دنیوی نه اخروی)
بهش گفتم بیا مثل خیلی از زوجهای دیگه ما هم یک فیلم داشته باشیم
قبول کرد
موبایل رو جلو نصب کردم و گذاشتم رو فیلم محسن داشت شعر درباره شهدا میخوند
بعد وسطاش گفت بقیشو یادم نمیاد
گفت ان شاءالله این فیلم بمونه برای بعد از شهادتم
با خودم گفتم چه از خود راضی بعد قیافمو یه جوری کردم بهش گفتم از کجا معلوم من اول شهید نشم
گفت نه بابا تو شهید نمیشی
بعد دید داره خراب میکنه گفت نمیشیم!
بعد فیلمو میخواستم قطع کنم دیدم داره خمیازه میکشه گفتم بذار این خمیازه کشیدن تو فیلم باشه که فیلم شهدایی رو خراب کنم بگم ما که تو فیلمایی که برای شهدا دیدیم هیچ وقت خمیازه نمیکشیدن پس تو شهید نمیشی
اما تو دلم گفتم خودتی هر کارم بکنی با فکرای تو این فیلما خراب نمیشه و اگر خدا بخواد میشه....
ان شاءالله همه عاقبت بخیر شویم
چقدر وبلاگت قشنگه
چقدر نوشته هات قشنگن
چقدر اخلاقت قشنگه
چند بار وبلاگتون سر زدم. نشد کامنت بنویسم. راستی کی به روز میکنید ؟